نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

دخترم نوژا

ماجراهای سفر ما

ار قبل از تعطیلات تصمیم گرفتیم که با دوستامون بریم سفر شمال اما تصمیممون عوض شد و قرار شد بریم تهران و بعد شد کیش ....و در آخر به بندر عباس بسنده کردیم .روز 9فروردین حرکت کردیم به سمت بندر عباس و  اونجا خونه عمو رسول و سوسن جون موندیم و نوژا کلی با گیتار زدن و جاز زدن عمو رسول حال میکرد و میرقصید و دهم هم  رفتیم جزیره هرمز که جای بسیار زیبا و بکری بود ونهار هم غذای محلی ها رو خوردیم  شب هم اونجا موندیم و تا صبح لب دریا بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت و روز یازدهم اومدیم بندر عباس و شب که رفتیم لب دریا نوژا خانوم کلی کایت هوا کرد همراه با ذوق فراوان.و روز 12 هم هم برگشتیم .در کل مسافرت کوتاه و خیلی خوبی بود و اونقدرها هم که فکر م...
19 فروردين 1392

سال نو... دید نو ...اندیشه نو...

و 1 سال دیگه گذشت بدون هیچ تلاشی برای بهتر شدن.واسه خودم ناراحتم چون هر سال موقع سال تحویل 100 تا فکر دارم اما تا نوروز سال بعد هیچ کدوم رو عملی نکردم امیدوارم امسال بهتر باشم هم واسه خودم هم واسه نوژا و بابایی و پدر و مادرم و دیگران....امسال همونطور که دلم شکست شاید دل خیلیها رو هم شکسته باشم...امیدوارم منو ببخشند چون ناخواسته بوده و از اون امیدوارترم که دل کسی رو نشکسته باشم...سال خوبی رو واسه همه آرزو میکنم خودمون هم بینشون ...و مادرانه دوستت هستم گل دخترم 1392/01/09   ...
8 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد